روزهای تعطیل سخت تر میگذرد
زیرا که میدانم …
وقت داری به من بیاندیشی !!!
ولی نمی اندیشی …
روزهای تعطیل سخت تر میگذرد
زیرا که میدانم …
وقت داری به من بیاندیشی !!!
ولی نمی اندیشی …
میگن پُشت سر مسافر آب بریزی بر میگرده..
اشک که از آب زلال تره چرا مسافر من…..
بر نمی گرده…؟
فقط برای یک بار !
مرا در افسون مبهم یک دروغ …
شناور کن !
سر به گوش من بگذار ..!
و آرام بگو :دوستت دارم….!
حال وروزت دیدنی نه سرودنیست..
گفتی:
شاید برگشتم..
هنوز زنده ام!
به امید همان “شاید” ..
چرامیگویند “ها” علامت جمع است؟
“تن” را با “ها” جمع کنی خودت میمانی و خودت.
میخواهم راحت باشم…
بی جسارت و بی خجالت..
در جواب چه خبرها؟
چشمانم را ببندم و بگویم..
ناخوشی…………..
گاه آنقدر تنهایم که اسم کوچکم هم از یادم میرود…
بس که صدایم نمیزنند…
لیوان آب..
روی میز بال بال میزند…
و…
گوشواره هایم دو پروانه می شوند..
زمینی که می چرخد نمیداندتو به پاییز گریخته ای…
داغونی ام از آنجا شروع شد که فهمیدم …
از میان این همه “بود”من در آرزوی یکی ام که ” نبود “
تعداد صفحات : 13