شیـرینش بغض میکند
ناخن خوار شده است
دلگـیـر است
دستآنش میلـرزد
اتانول میبلعـد
خیرـه ی خیرس بـ….
.
.
.
بگذریـم…
اسم او دیگــر فرـهـآد نیست
جلآد استــ….
تلخـی کن شیریــنم….
شیـرینش بغض میکند
ناخن خوار شده است
دلگـیـر است
دستآنش میلـرزد
اتانول میبلعـد
خیرـه ی خیرس بـ….
.
.
.
بگذریـم…
اسم او دیگــر فرـهـآد نیست
جلآد استــ….
تلخـی کن شیریــنم….
آنچه را تا دیروز گناه میخواندیم…
امروز بیان شخصیت و احساسات خود مینامیم…
یادم نرود که…
من تنها هستم اما تنها من نیستم…
جنگل …
فقط سوختنی نیست …
خوردنی هم هست …
من یک جنگل چوب سادگی ام را خورده ام …
تنها یک خداحافظی بی دلیل…
تمام سلام هایم را شکست…
زمین خوردن با یک سنگ آسان است…
ولی بلند شدن مشکل است…
از چوپان پیری که دیگر توان چوپانی نداشت پرسیدند…
چه خبر؟؟
با لهن تلخی گفت:
گرگ شد!
… آن بره ای که نوازشش میکردم…
خدایا…
کاش اعتراف کنی
… جهنمی در کار نیست…
برای ما همین روزهای برزخی زمینی کافیست.
از تو دلگیر نیستم…
از دلم دلگیرم..
که بیوفاییت را صبورانه تحمل میکند…
برای تــــــو
برای چشم هایــت
برای مـــن
برای درد هایـــم
برای ما
برای این همه تنـــهایی
ای کــــاش خدا کاری کـــند…
تعداد صفحات : 13